سفارش تبلیغ
صبا ویژن


هرمیون:رون هری اینجا جای خوبیه بیاین همین جا گلیم رو پهن کنین.
رون:اه... اینجا دیگه چیه هرمیون پر از پشکله که!!!...
_نه خیر هیچم نیست همین جا خوبه مگه نه هری؟ (گوشهای رون قرمزتیره میشه و جینی دندون قروچه می کنه)
هری:ها...چی؟نمی دونم هرجا راحتید...
جینی: اصلا من می گم بریم اونجا بشینیم نه هری؟(و به طرفی اشاره می کند)
هری:نه بابا اونجا که از اینجا خیلی بدتره همین جا بشینیم(جینی شدیدتر از قبل دندون قروچه می کنه)
رون:اصلا بسه همین جا بنشینیم و خلاص.
خلاصه همون جا نشستند و البته رنگ صورت جینی کبود شده و زیر لب به رون گفت:ای زن زلیل ولی رون نشنید.
هرمیون:خوب جینی جون تعریف کن ببینم چه خبرا؟ خوبی؟
جینی باز زیر لب و از بین دندان هایش گفت:نه به خوبی شما...!!!! انشاالله اینجا که جاتون راحته دیگه؟
_چی؟ آره اینجا که عالیه...
ناگهان جینی با حالتی سر زنده و شاد گفت:راستی هری یادته اون موقع ها سال اول که به هاگوارتز رفته بودی سنگ جادو رو نجات دادی؟ و رون و هرمیون(روی این دو کلمه تاکید کرد)باهات نیومده بودند؟ من خیلی دوست دارم اون داستان رو از زبون خودت بشنوم آخه اون موقع من هنوز به هاگوارتز نیومده بوده بودم تا حالا هم فرصت نشده برام بگی میگم حالا که دور همیم تعریف کن برامون .
جینی با شوق و ذوق حرفش را تمام کرد و به هری چشم دوخت هرمیون هم که تا به حال به جینی گوش می کرد به هری نگاه کرد اما هری که گرم صحبت با رون بود یک کلمه از حرف های او را نشنید. هرمیون پوزخندی زد و جینی برای اینکه کم نیاورد اول از اینکه هری به حرف هایش گوش می دهد مطمئن شد بعد حرفش را با شور و حرارت بیشتری تکرار کرد. اما هری گفت:
ای بابا تو هم حال داریا جینی... الان اصلا حوصلشو ندارم و سپس رو به رون ادامه داد:آها داشتم میگفتم اون روز توی وزارت خونه نشسته بودم که یهو یه جغده اومد دم پنجره ی اتاقم و...
هرمیون به زور سعی می کرد جلوی خنده اش را بگیرد و سپس با صدای بلندی گلویش را صاف کرد.صورت جینی حالا به رنگ قهوه ای تیره درآمده بود...
اما هرمیون به این کفایت نکرد و گفت: نه هری اتفاق سال دوم رو بگو که تام رایدل جینی رو تسخیر کرده بود و برد به تالار اسرار و تو رفتی با باسیلیسک جنگیدی و جینی رو نجات دادی اون هیجان انگیز تره من دوست دارم اونو از زبون خودت...
ناگهان جینی که با شنیدن این حرف فاصله ی زیادی با انفجار نداشت وسط حرف هرمیون پرید و گفت:آره نیست اون موقع هرمیون به وسیله ی هیولای باسیلیسک که موگل زاده ها (روی این کلمه تاکید کرد) رو خشک می کرد خشک شده بود و نتونست موضوع رو بفهمه اینه که می خواد بدونه...
هرمیون نگاه تندی به جینی کرد .جینی که هم زورش آمده بود هم داشت منفجر می شد گفت:من مثل بعضی ها وقتی که لاکهارت عوضی دورغگوی خائن به هاگوارتز اومد و معلمم شد دور اسمش قلب نمی کشیدم و با دیدنش دلم غنج نمی رفت.
حالا هری و رون از صحبت دست کشیده و به آن دو نگاه می کردند.
هرمیون هم با صدایی بلند گفت:ا... انگار بعضی ها فراموش کردن وقتی که هری اومده بود خونشون با دیدنش هر بار یه دست گل به آب می دادند.
آنها لحظه ای با تنفر به هم نگاه کردند و سپس هر دو چوب دستی هایشان را درآوردند. اما واکنش سریع هری و رون مانع از این شد که آنها به طرف هم طلسمی پرتاب کنند:
_اکسپلیارموس
چوب دستی های هرمیون و جینی از دستانشان خارج شد وبه هوا رفت.اما آنها دست بردار نشدند و به طرف هم حمله کردند چند لحظه بعد موهای وزوزی هرمیون در دستان جینی و موهای قرمز جینی در دستان هرمیون قرار داشت و هر کدام مانند شرکت کنندگان در مسابقه ی طناب کشی موهای یکدیگر رامی کشیدند. و با مشت و لگد به جان هم افتادند.
هری و رون هر کدام در صدد جداکردن همسرانشان بودند و آنها را از هر دو طرف می کشیدند صحنه ی حیرت انگیزی شده بود هرمیون و جینی به هم چسبیده بودند و هری جینی را از یکطرف و رون هرمیون را از آن طرف می کشید.ناگهان سر و کله ی شخصی پیدا شد که با وجود گذشت سالهای متمادی هنوز صورت رنگ پریده موهای بور روشن و چشم های خاکستری بی روحش را حفظ کرده بود...
"دراکو مالفوی"
دراکو مالفوی به همراه خانوده اش برای تفریح به آنجا
آمده بود. با پوزخند همیشگی اش گفت:به به بینین کیا
اینجان هری پاتر مشهور ویزلی خائن به نسب و خواهر مو قرمز و گدا گشنه اش و با حالتی که معمولا برای تبلیغ کالاهای بازرگانی به کار می رود گفت: و گند زاده ... ولی مثل اینکه مشکلی پیش اومده البته از پاتر و ویزلی که بعید نیست این پاتر همیشه برای جلب توجه هر کاری می کنه شق جدیدشم اینه که در ملاعام دعوای خانوادگی راه بندازن اونم چه جورم...
ناگهان هری و رون و جینی و هرمیون دست از درگیر شدن برداشتند و به طرف مالفوی حمله کردند و وقتی چهار نفره به سویش حمله کردند مالفوی خطاب به همسرش گفت:بله دیگه عزیزم پاتر و ویزلی از اول همین طور بودن عاشق دعوا و مرافع بودند. بعد هری و رون و هرمیون و جینی به مالفوی رسیدند اما قبل از آنکه هری و رون فرصت عکس العمل پیدا کنند ناگهان جینی درکمال تعجب هری و رون گفت: تو غلط کردی به هرمیون گفتی گندزاده ذلیل مرده ی بی چشم و رو.
ناگهان هرمیون هم در کمال تعجب بیشتر هری و رون گفت: خیانتکار مرگخوارپست رنگ موهای جینی هر چی باشه از رنگ موهای تو بهتره که عین سفیدک می مونه.
و جینی ادامه داد:بله خر سلطنتی آدم اگه پدر و مادرش موگول باشن بهتره تا اینکه کل ایل و تبارشون تا آخر مرگخوار باشن حالا چه ولدمورت باشه چه نباشه ببینم تا حالا تا چه مبحثی از جادوی سیاه به بچه هات یاد دادی؟
هرمیون گفت:دقیقا و مهم اینه که اینکه آدم شرافت مندانه زندگی کنه هر چند یه کم دست و بالش تنگ باشه
آنها چنان داد و فریاد می کردند که نه به هری نه رون و نه به مالفوی فرصت حرف زدن ندادند و سپس وقتی دادو فریادشان تمام شد چنان با نفرت به مالفوی نگاه کردند که انگار داشتند با نگاهشان به طرفش آتش پرتاب می کردند. مالفوی چند لحظه با حالتی وحشت زده آنها را نگاه کرد و وقتی به خود آمد چوب دستی اش را درآورد اما هری و رون باز هم واکنش نشان داده و یکصدا گفتند:
_اکسپلیارموس
انگار این تنها کاری بود که بلد بودند.مالفوی چند لحظه با حیرت به آنها زل زد و سپس دست همسرش را گرفت و پا به فرار گذاشت. و بعد از آن واکنش جینی و هرمیون بود که یکدیگر را در آغوش هم انداختند و گریستند. در این میان هری به رون گفت:میگم توی اون کتاب" چگونگی جذب ساحره ها"یی که برای جشن تولد 17 سالگی ام بهم دادی دلیل همچین رفتارهایی روننوشته بود که!! رون گفت: اصلانم همش تقصیر جینی بود دائم به پروپای هرمیون می پیچه.
_هیچم اینطور نیست این هرمیونه که دائم لج جینی رو درمیاره!!!
_این تقصر هرمیون نیست تقصیر جینیه که جنبه نداره!
_جینی بی جنبه نیست هرمیون خیلی دهنش خار داره ودائم به همه متلک می گه ...
و ناگهان هر دو چوب دستیشان را درآوردندو به طرف هم نشانه رفتند اما حالا نوبت هرمیون و جینی بود که یکصدا بگویند:
_اکسپلیارموس
چوب دستی های هری و رون از دستشان بیرون افتاد و آنها هم کم نیاوردندو به جان هم افتادند و پس از چندی موهای مشکی هری در دست رون و موهای قرمز رون در دست هری بود و حالا نوبت هرمیون و جینی بودکه آنها را از دوطرف بکشند!!!...






تاریخ : پنج شنبه 93/5/23 | 10:51 عصر | نویسنده : helipa | نظرات ()
بعد از مستندی که ایران برعلیه هری پاتر ساخت و نمایش گذاشت همه ی طرفداران این کاراکتر شجاع به این نتیجه رسیدند که رولینگ نویسنده ی این کتاب در آخر کتاب خود از مقامات ایرانی عذر خواهی می کند که بر اساس آنچه آن ها دلشان می خواسته پیش نرفته به همین دلیل ما به رولینگ پیشنهاد میکنیم که:



کتابی جدید نوشته و درآن علاوه بر عذر خواهی از مقامات ایرانی


1-اعلام کند که هری پاتر مسلمان شده و پس از ازدواج با همسر خود به مکه سفر کرده


2- هری پس از مسلمان شدن نام خود را محمود گذاشته(حاج محمود پاتر یا همون حاج هری خودمون)


3- اعلام کند که دامبلدوردر هنگام مرگ از این که همجنس گرا بوده پشیمان گشته و از خدا طلب مغفرت کرده.


4-این را هم بگوید که ولدومورت اسرائیلی بوده و هری و دیگران به همین خاطر با او می جنگیدند.


5.-یاد آور شود که عدد صندوق پستی هری پاتر و این چرت و پرت ها به طور اتفاقی بوده و در آن هیچ قصد و غرضی وجود نداشته.


6-اعلام کند که اسنیپ را الیاس گول زده تا به ولدومورت بپیوندد.


7-دراکو پس از آن که تغییر کرده به پیش هری رفته و از او نحوه ی مسلمان شدن را پرسیده.


8- افراد بد دیگری که زنده ماندند به کلیسا رفته و پس از روشن کردن شمع پیش کشیش رفته و اعتراف کرده اند.



9- و در آخر پس از معذرت خواهی دوباره وگفتن چیزهای بسیار دیگر که مساوی با هفتاد من کاغذ می شود بگوید که همینه که هست میخواهید کتاب هایم را بخوانید نمی خواهید برید کتاب در سرزمین جادو را بخوانید.(کتاب جادو کتابی است برای گروه سنی ب که در سرزمین جادوها دخترکی نماز خوان با افراد بد با ذکر های خدا می جنگد.




احساس آرامشی که در “خفه شو” میباشد را هیچ گاه نمیتوان

در “عزیزم لطفا صحبت نکن” یافت !
[تصویر:  0064.gif]






تاریخ : پنج شنبه 93/5/23 | 10:50 عصر | نویسنده : helipa | نظرات ()
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.